الا وقت صبوحست، نه گرمست و نه سردست


نه ابرست و نه خورشید، نه بادست و نه گردست

بیار ای بت کشمیر، شراب کهن پیر


بده پر و تهی گیر که مان ننگ و نبردست

از آن باده که زردست و نزارست ولیکن


نه از عشق نزارست و نه از محنت زردست

به جان اندر قوتست و به مغز اندر مشکست


به چشم اندرنورست و به روی اندر، وردست